تبيان فهرج
کانون فرهنگی مذهبی شهید کاظم حسینی مسجد موسی ابن جعفر




نام کتاب: نهج البلاغه
گردآورنده: ابوالحسن محمد بن حسین موسوسی
تعداد صفحات: نامشخص
فرمت کتاب: EXE
زبان کتاب: فارسی/عربی

توضیحات:
نهج‌البلاغه، مجموعه‌ای از خطبه‌ها، نامه‌ها و اندرزهای (حکمت‌ها)ی علی ابن ابی‌طالب، امام اول شیعیان است. گردآورندهٔ نهج‌البلاغه، ابوالحسن محمد بن حسین موسوی معروف به سید رضی و شریف رضی است. نهج‌البلاغه عنوانی است که سید رضی برای منتخبی از خطبه‌ها و مواعظ، نامه‌ها و عهدنامه‌ها، و کلمات کوتاه و قصار علی بن ابی‌طالب برگزیده‌است. مطالب این کتاب از جمله شیواترین متون عربی محسوب می‌شود. سخنان علی ابن ابی‌طالب در این کتاب بر سه باب آمده است:
باب اول: خطبه‌ها و اوامر
باب دوم: نامه‌ها و رسائل و وصایا
باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
در نهج البلاغه نسخه الکترونیکی با انتخاب هر خطبه یا سخن یا نامه می توان مترجم آن را نیز برگزید. در این نسخه از سه مترجم مطرح و مطمئن استفاده شده است:
- آیه الله مکارم شیرازی
- دکتر آیتی
- علامه محمد تقی جعفری

 

جهت دانلود با ادامه مطلب مراجه نمایید

 



ادامه مطلب...

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,
ارسال توسط تبيان فا

گزیده سخنان امیرالمؤمنین(ع)

 

گزیده سخنان امیرالمؤمنین(ع)[492]

نویسندۀ مشهور مسیحی، استاد امین نخله خطاب به شخصی که از وی درخواست کرده بود که گزیده ای از کتاب نهج البلاغه برایش تهیه کند نوشت: «از من خواسته ای که کلماتی از گفتار حضرت علی(ع) را انتخاب کنم تا آن را در کتابی منتشر سازی. من با مسرت کتاب با عظمت نهج البلاعه را ورق زدم. به خدا نمی دانم چگونه از میان کلمات علی (ع) مطالبی را انتخاب کنم. حتی نمی دانم چگونه کلمه ای را از کلمه دیگر جدا سازم. این کار درست مثل این است که دانه یاقوتی را از کنار دانه یاقوت دیگر بردارم. سرانجام من این کار را کردم، در حالی که دستم یاقوتهای درخشنده را پس و پیش می کرد و دیدگانم از تابش نور آنها خیره می شد. به یاد داشته باش که این کلمات فقط پرتوهایی از نور بلاغت کلام امام علی (ع) است». هم او می گوید: «هر گاه کسی بخواهد بیماری روح و روان خود را درمان کند، باید



ادامه مطلب...

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:گزیده سخنان امیرالمؤمنین(ع),
ارسال توسط تبيان فا

زهد امیرالمؤمنین(ع)- محبت علی(ع)؛ معیار پاک زادگی

 

زهد امیرالمؤمنین(ع):[485]

روزی زرار بن حمزه بر معاویه وارد شد، معاویه به او گفت: علی را برایم توصیف کن. پاسخ داد: مرا از این کار معاف دار. به او گفت: معافت نمی دارم. ضرار گفت: حال که ناگزیر باید سخنی گویم، بدان که سوگند به خدا که او بسیار بلندنظر و قدرتمند بود. آنچه می گفت عمل می کرد و به عدل و داد حکم می راند. دانش از سراپایش می تراوید و حکمت بر زبانش جاری بود. از دنیا و کام هایش وحشت داشت و با شب و ظلمتش مؤانست داشت. سوگند به خدا که بسیار اشک می ریخت و فراوان می اندیشید و بر خود بسیار سخت می گرفت و از پوشاک آن را خوش داشت که از همه خشن تر بود و از خوراک آن را که بی مزه تر. او در میان ما همچون یکی از ما بود... و ما به خدا سوگند اگر چه نزدیک بود، براثر هیبتی که داشت سخنش نمی گفتیم و از عظمتی که داشت در برابرش پیشقدم نمی شدیم. وقتی لبخند می زد، همچون مروارید پرداخت شده می نمود. دینداران را بزرگ می داشت و مستمندان را دوست می داشت... به خدا سوگند می خورم ای معاویه، بسا شبها او را دیده ام که پاسی از شب گذشته و آنگاه که ستارگان پنهان گشته اند به محرابش درآمده و در حالی که دست بر محاسن خود داشت، بی تابانه به گریه و زاری می پرداخت و دردمندانه اشک می ریخت و صدایش را می شنیدم که می گفت:«ای دنیا، از من دور شو و دیگری را بفریب...من تو را سه طلاقه کرده ام و هرگز به تو باز نخواهم گشت، چه عمر تو کوتاه و کامت حقیر و خطراتت بسیار است. آه از کمیِ زاد و دوری سفر و وحشت راه».راوی می گوید: چشمان معاویه پر از اشک شد و اطرافیانش نیز گریه سر دادند.

از سوید بن غفله نقل شده که گفته است: در دارالعمارۀ کوفه خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم. یک قرص نان جو و قدحی شیر پیش رو داشت. نان خشک بود و آن را گاه با دست و گاه با زانو خرد می نمود. دیدن چنین صحنه ای بر من گران آمد. به کنیزکی فضّه نام گفتم: چرا جو را برای این مرد مسنّ الک نمی کنی؟ مگر نمی بینی با چه مشقتی دارد این کار را می کند. پاسخ داد: او خود به ما امر کرده که هرگز غذایی را برایش الک نکنیم.

و هم او نقل کرده است که: روزی خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم. در خانه اش جز حصیری کهنه پهن نبود که خود بر آن نشسته بود. گفتم ای امیرالمؤمنین، تو زمامدار مسلمانانی و بیت المال را نیز در اختیار داری و از هر سوی افراد به نزدت می آیند، چرا نباید جز این حصیر در خانه ات فرشی باشد. او گریست و گفت:«ای سوید، خانه ای که محل گذر است اثاث لازم ندارد، حال آن که در برابر ما خانه ای است که باید همواره در آن به سر بریم(آخرت). ما به این خانه آمده ایم و خیلی زود...



ادامه مطلب...

ارسال توسط تبيان فا

گوشه هایی از شگفتی آفرینیِ اسداللّه الغالب(ع) در صحنه های نبرد

 

 

در غزوۀ اُحُد، مسلمین که هفتصد تن بودند ابتدا بر مشرکان قریش که از نظر تعداد حداقل سه برابر ایشان بودند غلبه یافته بودند، اما طمع جمع آوری غنائم از سوی گروهی از مسلمین که مسئول حفظ گذرگاهی مهمّ در کوه بودند سبب شد که گروهی از مشرکان به رهبری خالد بن ولید، کوه را دور زده و از آن گذرگاه بر مسلمین تاخت آورند و کار بر مسلمین بسیار تنگ شد به طوری که هفتاد تن از آنان از جمله حضرت حمزه سیدالشهداء(ع) به شهادت رسیدند. در حالی که حضرت رسول خدا(ص) تحت هجوم شدید کفّار قرار داشت، گروهی از مسلمین به همراه تنی چند از صحابه گریختند. امیرالمؤمنین(ع) در این جنگ در دفاع از پیامبر(ص) فداکاری و رشادت فراوان نشان داد و بیش از هشتاد زخم برداشت که شانزده زخم از آن ميان، هر یک کافی بود تا مردی را زمین گیر کند. در این جنگ، از یک سو سنگ بر چهرۀ رسول خدا(ص) فرود آمد به طوري كه حلقه هاي زره خود در استخوان پيشاني آن حضرت فرو رفت و از سوی دیگر ضربۀ شمشیری دندان‌های ثنایاي ايشان را شکست. در اين حال اميرالمؤمنين(ع) از ایشان دفاع مي نمود تا جایی که شمشیرش شکست و از کار افتاد(در این حال جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، من تحت فرمان شما هستم تا با یک اشاره همۀ دشمنانت را به هلاکت رسانم. امّا پیغمبر اکرم(ص) به خدای تعالی عرضه داشت: «پروردگارا، قوم مرا هدایت فرمای که ایشان نمی دانند»). در این موقع شمشیر ذوالفقار را جبرئیل و یا بنا بر بعضی روایات رسول خدا(ص) به دست او داد و فرمود :«مرحبا یا علی، آیا می شنوی که ملائکۀ آسمان حمد تو می گویند؛ رضوان می گوید:لا فتی الّا علی، لا سیف الّا ذوالفقار...».( در همین صحنه بود که جبرئیل در میان زمین و آسمان ندا در داد: نادَ عَلیاَ مظهرالعجایب...). پس از هجوم لشگریان ابوسفیان، فردی از اهل مدینه فریاد زد: محمد کشته شد. به سبب این شایعه، بیشتر صحابه با شتاب به سوی کوه گریختند. امیرالمؤمنین(ع)به دنبال ایشان می دوید و فریاد می زد:«ای جماعت، بیعت شکستید و پیامبر را تنها گذاشتید و به سوی جهنم می گریزید».عمربن خطاب می گوید: «علی را دیدم با شمشیر پهنی که مرگ از آن می چکید و به دنبال ما می دوید و چشمانش چون دو کاسۀ خون. نزدیک بود به ما برسد، برگشتم و گفتم: یا ابوالحسن، تو را به خدا سوگند می دهم که دست از ما بداری، که عرب را عادت است که گاهی حمله کند و گاهی بگریزد... او دست از ما بداشت. در آن هنگام چنان ترسی از او در دلم افتاد که تا به امروز از دلم خارج نشده است». هنگامی که بیشتر یاران پیامبر او تنها گذاشتند (آیات 15 و 16 سورۀ انفال در مورد این گروه از مسلمانان نازل گردید). گروهی از مشرکان به سوی وی آمدند، پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:ای علی، این دسته را از سر راه دور ساز.علی(ع) به تنهایی آن گروه را دفع و پراکنده نمود و پس از آن گروه دیگری که شامل پنجاه جنگجو می شد، از سویی دیگر به پیامبر نزدیک شدند. علی(ع) پیاده و مهاجمان سواره بودند. وی با شمشیر بر آنها یورش می برد تا بالاخره آنها را پراکنده ساخت. ابودجانۀ انصاری و سهل بن حنیف نیز در نزدیکی پیامبر از ایشان دفاع می کردند (شیخ مفید در ارشاد خود با اسناد به ابن مسعود می گوید: آنانی که همراه پیغمبر(ص)به مقاومت پرداختند، علی، ابودجانۀ انصاری و سهل بن حنیف بودند که پیامبر(ص) را احاطه کرده بودند). نوشته اند که: «علی در جمعیتهای مشرکین فرو رفته بود و با شمشیر خود سرهایشان را جدا می کرد».

«ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به نقل از محمد بن حبیب(در امالی) می نویسد: مؤلفینِ سیرۀ رسول خدا متفق القولند که تاریخ، عملکرد علی(ع) را در آن روز برای هیچ کس ثبت نکرده است. او خود را برای حفظ پیامبر(ص) فراموش کرده بود. خون بر شانه هایش همچون جگر شتر دلمه بسته بود و شمشیرش را چون گردباد در دست داشت و با نزدیک شدن هر جنگجویی پاره پاره اش می کرد.

از امدادهای غیبی در این جنگ، ترک ناگهانیِ صحنۀ جنگ از سوی قریش بود و در غیر این صورت آنان به یقین قادر بودند که در آن معرکه کار مسلمین را یکسره کنند. شاید از این روی بود که پس از عزیمت به سوی مکه، در میانۀ راه پشیمان شده و تصمیم به بازگشت گرفتند. پس از آگاهی پیامبر اسلام(ص) از این امر، امیرالمؤمنین(ع) با بیش از هشتاد زخم که در بعضی از آنها به سبب عمق، فتیله قرار می گرفت، مجدداً لباس رزم بر تن کرد و با گروهی از مسلمین به پیشواز مشرکین رفتند و سه روز در حمراءالاسد مانده و سپس به مدینه باز گشتند.

هنگامی که علی(ع) در میدانهای نبرد حمله می برد، از پیشاپیش وی می گریختند چون گورخرانی که از شیر گریزند. آن حضرت دوان دوان به سوی دشمن می رفت و زرهش پشت نداشت زیرا هرگز به دشمن پشت نمی کرد. بسیاری از جنگهای اسلام را آن حضرت به نتیجه می رساند. پس از اشتباه شگفت انگیز قریش در عدم یکسره کردن کار مسلمین در اُحُد، جنگ احزاب بسیج عمومیِ مشرکین جزیره العرب به رهبری قریش بود تا کار اسلام را برای همیشه یکسره کنند. پیامبر(ص) به توصیۀ سلمان فارسی دستور حفر خندقی گرد شهر را صادر فرمود. مشرکین قریش با دیدن خندق شگفت زده شدند اما قصد داشتند تا به محاصرۀ خویش ادامه دهند. در این حال، عمروبن عبدود العامری نامدارترین پهلوان قریش که بنا بر توصیف مورخین با هزار جنگجوی قهرمان برابری می کرد، با اقدامی شگفت انگیز با اسب خویش از روی خندق پرید و فریاد زد: ای مدعیان بهشت، کیست که مرا به دوزخ فرستد یا خود به بهشت رود؟ علی(ع) نزد پیامبر(ص) رفت و اجازۀ نبرد با او را خواست. پیامبر(ص) اجازه نفرمود. عمرو دعوت خویش را تکرار می کرد ولی هیچ کس برای مبارزه با او پیشقدم نمی شد. تا این که عمرو خروشید که: از بس که مبارز خواستم صدایم گرفت. پیامبر(ص) به ناچار به علی اجازه داد. علی(ع) در برابر او به میدان رفت. اولین ضربۀ عمرو زره آن حضرت را شکافت و به سر مبارک رسید و آن را مجروح کرد. در همان حال علی(ع) با یک ضربۀ شمشیر ران چپ عمرو را قطع نمود و وی را بر زمین افکند و برای قتل وی بر زانو قرار گرفت که عمرو بر چهرۀ مبارک آن حضرت آب دهان افکند. حضرت بر خاست و از قتل وی در آن حالت خشم چشم پوشید. شکست نامنتظرۀ عمرو در برابر دیدگان شگفت زدۀ احزاب قریش، روحیۀ ایشان را به کلی تخریب نمود و آنان تصمیم به انصراف از ادامۀ محاصره و بازگشت گرفتند، در حالی که پیش تر هم پیمان شده بودند که تا یکسره ساختن کار مسلمین باز نگردند. پیامبر(ص) در مورد نبرد علی(ع) با عمرو فرمود:«مبارزۀ علی با عمرو در روز خندق، از اعمال امتّم تا روز قیامت برتر است»[476]و:«آن ضربۀ علی، از عبادت ثقلین برتر است».

*سیوطی در درالمنثور ذیل تفسیر آیۀ«و خدا کافران را در حالت خشم خویش، بی هیچ خیر و غنیمتی باز گردانید و خود امر جنگ را از مؤمنین کفایت فرمود»-احزاب؛25، به نقل از ابن حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر آورده است: خداوند به واسطۀ علی امر جنگ را از مؤمنان کفایت فرمود. عملکرد علی(ع) در این جنگ، که برابر با عبادت ثقلین محسوب گردیده، برای بقای اسلام علیّت دارد.

امیرالمؤمنین(ع) در حالی ...



ادامه مطلب...

ارسال توسط تبيان فا

علی(ع) در نظر خلفا و علمای اهل سنت

 

علی(ع) در نظر خلفا و علمای اهل سنت:[466]

«خلیفۀ دوم در مورد فضائل امیرالمؤمنین(ع)می گوید: علی دارای سه فضیلت است که اگر یکی در من بود، برایم از شتران سرخ موی ارزش بیشتری داشت:  اول؛ فاطمه دختر پیامبر، همسرش بود. دوم؛ پیامبر درِ تمام خانه ها را به مسجد بست و تنها درِ خانۀ علی را به مسجد گشود*. سوم؛ پیامبر روز قبل از فتح خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و پیامبرش او را دوست می دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست می دارد، و فردای آن روز پرچم را به علی داد».[1]

* پیامبر(ص) فرمود تنها خانۀ کسانی که آیۀ تطهیر در موردشان نازل شده است باید به مسجد راه داشته باشد، زیرا دیگران ممکن است در حالی که ناپاک هستند وارد مسجد شوند.

عمربن خطّاب گفت: «به خدا که شایسته ترین فردی که مردم را به طریق حق وادار نماید علی است اگر به خلافت برسد».[2]و نیز از همو به روایتی دیگر:  «اگر علی خلافت را به دست بگیرد، قطعاً مردم را به حق مبین و صراط مستقیم وادار خواهد نمود».[3]

عمربن خطاب می گوید: «تعجب من از این که علی بن ابیطالب بر تمام مسائل علمی، قضایی و فقهی احاطه دارد، نیست، بلکه تعجب من از این است که او هرگونه سؤال مشکلی را در هر موردی که باشد بلافاصله و فوری و بدون اندیشه و تأمل پاسخ می دهد».[4]

عمربن خطّاب به عبدالله بن عباس گفت: «ای ابن عباس، علی شایسته ترین افراد برای خلافت است ولی قریش تاب تحمل خلافت او را ندارد».[5]

عمر بن خطاب گفت: «عَجزَتِ النّساء أن یَلِدن مثل علی بن ابی طالب، لولا علیٌ لَهَلَکَ العمر... زنان گیتی عاجزند که مانند علی به دنیا آورند، اگر علی ...



ادامه مطلب...

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:علی(ع) در نظر خلفا و علمای اهل سنت,
ارسال توسط تبيان فا

نظرات برخی از اندیشمندان غرب و شرق دربارۀ علی(ع)

 

 نظرات برخی از اندیشمندان شرق و غرب دربارۀ علی(ع):

عبد الفتاح عبد المقصود نویسنده مصری می گوید: «من همواره اخلاق و موهبتهای الهی و آنچه را که تشکیل دهنده شخصیت است، مقیاس شناختن عظمت انسانی قرار می دهم، از این رو بعد از محمد(ص) کسی را ندیده ام که شایسته باشد پس از او قرار گیرد یا بتواند در ردیف او باشد، جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پیغمبر( علی بن ابی طالب) و من در این سخن به طرفداری تشیع وارد نشده ام، بلکه این رأیی است که حقایق تاریخ به آن گویاست. او، برترین مردی است که مادر روزگار تا پایان عمر خود چون او نزاید، و اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوی اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبری برای آنان شعاعی می درخشد. آری او مجسمه ای از کمال است که در قالب بشریت ریخته شده است».

لامنس، کشيش بلژيکي که در زبان عربي و تاريخ عرب مهارت داشت دربارۀ علي (ع) مي گويد: «براي عظمت علي اين بس که تمام اخبار و تواريخ علمي اسلامي از او سرچشمه مي گيرد. او...



ادامه مطلب...

ارسال توسط تبيان فا

شرح واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت

 

شرح واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت:[369]عمربن خطّاب می گوید: به ما خبر رسید که در حین وفات پیامبر، گروهی از انصار در سقیفۀ بنی ساعده گرد آمده و پیکر رسول خدا را برای تغسیل به اهل او وا نهاده اند... من و ابوبکر به سقیفه رفتیم. سعدبن عباده که بیمار بود برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و ذکر سابقه و فضیلت انصار در اسلام و همراهی ایشان با رسول خدا و جهاد با دشمنان او و رضایت رسول خدا از ایشان گفت: ما برای تصدی این امر بر دیگران اولویت داریم... پس میان حاضران گفتگو در گرفت... پس ابوبکر به نمایندگی از سوی مهاجرین گفت: این خلافت جز بر قریش زیبنده نیست چرا که قریش را خانواده و نَسَب برتر است. ما مهاجرین، اولین صحابۀ رسول خدا و از عشیرۀ او هستیم*، پس چگونه شما بر سر این امر با ما منازعه می کنید؟ پس گروهی از انصار گفتند: از ما امیری باشد و از شما امیری. اما سعدبن عباده با این نظر موافق نبود. پس ابوبکر برخاست و گفت: این عمر و این ابوعبیده است، با یکی از ایشان برای خلافت بیعت کنید.پس ما گفتیم: به خدا که ما در تصدی این امر بر تو مقدّم نشویم. پس عبدالرحمن بن عوف برخاست و گفت: ای گروه انصار، شما صاحب فضل هستید، اما در میان شما مانند ابوبکر و عمر و علی وجود ندارد. پس ابن ارقم برخاست و گفت: چه می گویی؟ در میان قریش مردی است که اگر به طلب این امر بر آید، احدی در آن با وی منازعه نکند-یعنی علی بن ابی طالب- پس انصار گفتند: «لا نبایع احداً الّا علیّا...با احدی جز علی بیعت نمی کنیم»**. پس چون دیدم که جدال بالا گرفت و صداها بلند شد، از اختلاف ترسیدم و برخاستم و به ابوبکر گفتم: دستت را پیش آر تا با تو بیعت کنم. هیچ کس قادر نیست تو را از مقامی که پیامبر خدا برای تو قرار داده باز دارد... در آن کشاکش یک نفر فریاد زد: سعدبن عباده را که کشتید! من گفتم: خدا سعدبن عباده را بکشد، مرگش برسد.[370]پس دست ابوبکر را فشرده و گفتم: من اولین بیعت کنندۀ با تو به عنوان خلیفۀ مسلمانان هستم. پس ...



ادامه مطلب...

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:واقعۀ سقیفه در منابع اهل سنّت,
ارسال توسط تبيان فا

زمینۀ شکل گیری سقیفه

 

«دست آويزهاي اسلام يكايك شكسته مي شود و چون دست آويزي شكسته شد مردم به دست آويز بعدي چنگ مي زنند. نخستين دست آويزي كه شكسته شود حكومت حق است و آخرين، نماز است».

انصار پس از رحلت رسول خدا (ص) با آگاهی از جریاناتی چون «صحیفۀ ملعونه» و نیز سخنانی که از رسول خدا (ص) شنیده بودند، اطمینان داشتند که قریش اجازه نخواهند داد که وصیّ پیغمبر (ص) به خلافت برسد. پیامبر (ص) خطاب به انصار فرموده بود که:«پس از من دچار حکامی مستبد خواهید شد، بر آنان صبر کنید تا نزد حوض(کوثر) به من برسید».بنابراین، انصار با نگرانی شدید از این که قریش به خلافت رسند و نهایتاً در صدد گرفتن انتقام کشتگان خویش(در جنگهای زمان پیامبر) از انصار بر آیند، پس از رحلت پیامبر (ص) در حالی که امیرالمؤمنین(ع) در حال انجام تغسیل و تکفین ایشان بود، برای چاره جوییِ امر خویش در سقیفۀ بنی ساعده گرد آمدند. لشگرکشی یزیدبن معاویۀ اُموی به مدینۀ پیغمبر (ص) نیم قرن بعد، و مباح کردن جان و مال و ناموس مردم شهر بر سپاهیانش به طوری که در آن سال، هشتصد(و به قولی هزار) فرزند نامشروع از زنان شهر به دنیا آمد، صحت این گمان انصار را تأیید کرد. در جریان سقیفه، حباب بن منذر که از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ایستاده و گفت: «شخصی از ما امیر شود و شخصی از شما؛ قسم به خدا که ما در این کار خود را با شما درگیر نمی کنیم اما ...



ادامه مطلب...

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:زمینۀ شکل گیری سقیفه,
ارسال توسط تبيان فا